به گزارش مجله خبری نگار، رمان «سیاگالِش» نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه بهار امسال (۱۴۰۰) توسط نشر صاد منتشر شد. «سیاگالش» داستانی ماجرامحور است که اتفاقات زندگی طلبهای به نام یوسف رستمی را روایت میکند. او در دهه محرم برای تبلیغ به یکی از روستاهایِ جنگلی تالش سفر میکند و درگیر ماجراهای عجیبی مانند: گمشدن آخوند قبلی روستا، ظهور فرقهای در میان مردم، توطئه نزدیکانش و … میشود. اکبری دیزگاه در این داستان به یکی از مسائل مهم دینی یعنی تعامل و گفتوگو با خداوند میپردازد و روایتگر قصهای است پیرامون سیاگالش (نگهبان حیوانات جنگل) که اسطوره مهم تالِشی است. امید شیخ باقری، داستاننویس در یادداشتی به این کتاب پرداخته است که در ادامه آن را خواهید خواند.
صفر
یک گوش هم باشد برای من کافی است. اصلاً من برای حرف زدن نیامدهام.
پس برای چی آمدهای؟
برای تماشا.
تماشای کی؟
تماشای مردم، جنگل، طبیعت و خودم.
سیاگالش / ابراهیم اکبری دیزگاه / صفحه ۱۲ / نشر صاد
یک
نوشتن درباره رمان «سیاگالش»، نوشته ابراهیم اکبری دیزگاه سخت است. حکم شنا کردن خلاف جهت رودخانه پر آبی را دارد که هم عریض است و هم عمیق. میتوان خود را رها کرد و خط به خط و صفحه به صفحه فقط لذت برد. اما اگر خواننده در خوانشاش انتخاب کرد بایستد یا برگردد به عقب و پیرامون مسئلهای دقیق شود، آنجا ابتدای عرقریزان روح است.
نویسنده با نثری روان و زبانی بیپیرایه خوانندهاش را تا اوج تخته سنگی بر حاشیه این رود بالا میبرد. صدای آب و پرندههایی را که خانهشان لای شاخههای درختهای حاشیه این رود است، به گوشش میرساند. از آن بالا همه مناظر اطراف را نشانش میدهد و کیفورش میکند. اما نه خودش و نه «یوسف رستمی» ای که در داستانش خلق کرده هیچ اصراری به شیرجه زدن خواننده در این رود روان ندارند. خواننده خودش باید بداند که اگر شیرجه زد، امیدی به شاخهای نیست و باید با جریان همراه شود.
دو
داستان، قصه حضور یا ظهور طلبهای است که در دهه اول محرم برای تبلیغ به میانکوه، منطقهای روستایی در تالش فرستاده شده است. مجموعه مردمان روستا، حتی در ظاهرِ تماماً سادهشان معرف جامعهی خاکستریِ بزرگتری از فرهنگ پیرامون ما هستند.
حتی در مورد انتقاد درباره فرهنگِ یک محله، شهر، قوم یا ملت هم از قدیم گفتهاند یک سوزن به خودت بزن و یک جوالدوز به دیگری. با توجه به اینکه شخصیت داستان سیاگالش یک روحانیِ عالم است و جهانِ داستانیاش پر از انسانهای نیازمندِ هدایت، هنر نویسنده این بوده که برای سوزن و جوالدوزِ در دستِ روحانی جز بدنه تبلیغ و ترویج دین کسی را هدف نمیگیرد. عمده دستاندازهای کلامِ حقِ روحانیِ سیاگالش در مسیر گوش و جانِ مخاطبش، کارشکنیهای آدمهای سیستمی و دستگاهی است. جسورانه و بیپروا مدام باید به آنها متذکر شود که غیبت نکنند، تهمت نزنند، طمع نکنند. دست بردارند از جهالت و از صدق و صفای مردم برای خودشان کیسه ندوزند. به سمت خدا فرار کنند. «فَفِرّوا الی الله…»
سه
برای پذیرفتن، همراه شدن و دوست داشتن یوسف رستمیِ سیاگالش، حتماً نباید مذهبیِ دو آتشه یا دیندار یا حداقل علاقهمند به دین بود. شخصیتی که جناب اکبری دیزگاه خلق کردهاند، تبلیغِ انسان و انسانیت میکند؛ آن هم انسان مدرن. ابزارش برای تبلیغ، فقط یک کتاب است؛ و آن هم قرآن. کتابی که نویسنده در داستانش صفحه به صفحه و فصل به فصل به خواننده و دنبال کنندهاش نشان میدهد از این کتاب به هر آنچه برای روایت داستانش نیاز داشته، مسلط است.
شیخ یوسف رستمیِ سیاگالش، منبری است؛ اما وقت مردم را نمیگیرد. کوتاه و صمیمی، فقط در مورد چیزهایی که علماش را دارد سخن میگوید. اهل روضه خواندن و گریاندن نیست. در امور روزمره حتی مردمی که به او دل بستهاند دخالت نمیکند. هر سوالی را فقط با قرآن جواب میدهد؛ آن هم نه با تفسیرش. فقط با نص صریح قرآن. به معنای دقیق کلمه با قرآن مانوس است و شاید برای همین باشد که سرنوشتش بازتولید قصههای قرآن است.
چهار
نمیتوان گفت که خواندن سیاگالش را میشود به چه کسانی پیشنهاد داد. اما میتوان حدس زد خواندن سیاگالش برای چه کسانی میتواند جذاب نباشد. کسانی که فهمشان از دین و کلام حق در گروی منافع و مصلحتشان است. کسانی که فکر میکنند برای تبلیغ و ترویج حتماً باید کار شاقی کرد. کسانی که خدا و طی طریق برای رویت خدا را دور از انسان مدرن امروز میبینند.